تولد خر جون

سلام

از امروز میخوام قصه دوست جدیدمو براتون بگم

اسم قصه هام  هست؛ ماجراهای من و خر جون ؛

البته خر جون  نقش اول فیلمه منم به عنوان راوی و عروسک گردان در خدمت  شما هستم

بعدنا یک عکس فتو ژنیک از خرجونم براتون میذارم ................

مشخصات:

قد:22سانتیمتر با موهای قهوه ای دلرباش البته خرجونم دختر نیست که نگران حجابش باشید

وزن :نمیدونم

رنگ چشم: سیاه

رنگ پوست: کرم روشن

سن :کوچولوئه

شکم : گنده مثل مرفهین بیدرد ولی فکر کنم بیماری داره

لباس : فقط یک یقه با کراوات داره خدا کنه که جزو بد حجابها دستگیر نشه

مشخصات اخلاقی : خرجونم به همه مسائل اجتماعی حساسه و در ضمن بسیار مهربون و عاطفیه زیاد سر به سرش نذارید

 

خب حالا تاریخچه خرجونو بشنوید تا داستان بعدی

خرجون من از یک دهی اونور اراک به من هدیه شده کراوات زده و اومده شهر و تازه فهمیده  که دیگه خبری از علفهای خوشمزه و دشت و گل و گیاه نیست.

دیگه جایی نداره که توش جفتک بندازه و هیچ خرجون ماده همشهری خودش هم نیست که زبونش رو بفهمه

بنابراین یک کم قیافش غمگینه سربه سرش نذارید که خرکی قاطی میکنه.

 

خرجون من کنسرو سبزیجات میخوره و روزا با من میاد سرکار!

 قراره همه احساساتشو به من بگه و منم به شما منتقل کنم.

درضمن خرجونم چون مثل خودم خیلی جذابه همه دوستان دنبالشن. بنابراین خیلی باید مواظبش باشیم

 

 

امروز من و خرجونم باهم رفتیم یک جایی واسه مصاحبه شغلی

بچه تو این هوا نفس تنگی گرفته بود ولی خب چون داشت میرفت یک جای جدید غرغر نکرد

اونجا پر بود از خانمهای تیتیش مامانی. خرجونم هول کرده بود احساسات بلوغش هم برافراشته ببخشید برافروخته شده بود هرچی گفتم خرجون ترو خدا هیزی نکن زشته! اینقدر دریده نگاه کرد که خانم منشی به لباس داشتن یا نداشتن خودش شک کرده بود البته خب خرجونم بی حق هم نبود الحق که یک عالم حوری پری اونجا بودن و قر و قمیش میومدن هوارتا.

خلاصه نوبت مصاحبه ما شد و آقای مدیر با ریش و چهره موقر اندکی سوالات روانشناسانه کرد ازون سوالها که خرجونم خنداش گرفته بود............ چه رنگی دوست دارید دوست دارید همسرتون چه مشخصاتی داشته باشه فقط مونده بود بگه هدفتون تو زندگی چیه

 به قول خر جون آخه مرتیکه میخوای ما رو استخدام کنی یا برده بگبری خلاصه پیچوندیمش اومدیم تازه خرجون هی وسط سوالاش آواز میخوند و خنده های خرکی میکرد میدونستم دلش واسه دخترای بیرون اتاق لک زده بود ای خرجون بی آبرو

خلاصه فرمودن تماس میفرماییم به همین خیال باشیم من و خرجون………..

 خلاصه خرجونم امروز هم گرمش شد هم نفسش بند اومد هم یک کمی لاس بازی کرد روز بدی نبود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد