خرجون علمی

 

 اگر چه این قصه تکراریه اما خب عینهو دمل چرکی هر از چند گاهی سر باز میکنه و اعصاب و روان تنبل خانوم رو میریزه به هم

ازونجا که خرجون قراره مثل یک یار وفادار همه جا با من باشه و در ضمن قراره یک کمی در دانشگاههای پایتخت با من علم آموزی کنه ،  در روزهای شکل گیری پایان نامه با من خواهد بود تا در ابندای صفحه پاچه خواری پایان نامه اسم او را هم بیاوریم فعلا قضاوت نفرمایید تا بدونید در شکل گیری یک کار علمی واقعا فقط خرجون لیاقت تشکر داره.

جون و دلم واستون بگه که به خر جون گفتم خرک جون میخواهیم بریم تو اتاق استاد مشاورجون همه اجداد ت، خر بازی در نیاری در ضمن استادمون مرده، هیز بازی نکن.  منم یک کم سخنرانی آماده کرده بودم با این پیش زمینه که اوستا پروپزال بنده رو خونده و میخواهد افاضات علمی تکنولوژیک بفرماید. چشمتون روز بد نبینه که استاد عزیزم آبروی منو پیش خر جون برد واسه اینکه یک کلمه هم راجع به موضوع مربوطه اطلاعات نداشت هرچی من گفتم گفت حالا شما یک سرچی بکنید(یعنی جستجوی اینترنتی)بعد بیاید سر فرصت صحبت میکنیم. همینجوری دور همی بهتون بگم که 6 ماه دیر شده حالا از نظر آقای دکتر فرصت یعنی چی خدا میدونه.

خرجونم اینقدر عرعر کردو مثل  بی تربیتا به دل و گرده من از تو کیفم لگد زد که خدا میدونه هی میگم خرجون خب ساکت شو آقای دکتر دارند تفکر میکنند دریغ از یک جو ادب!

 تازه همون موقع هم که سه تا دختر تازه به دانشگاه رسیده یعنی حوری پری از نظر خرجونم ،وارد اتاق استاد شدن دیگه یکی باید استادو خر جونو با هم جمع و جور میکرد. چون ازون لحظه دیگه من تقریبا داشتم با دیوار صحبت میکردم و هر دوشون داشتن راجع به پروژه های حوری پریها نظر میدادند حالا کدوم پروژه ها بماند. خلاصه نتیجه این شد که منو خر جون بریم یکی دوتا دانشگاه جهت سرچ غیر سایبر (مجازی).خرجون هم که از منظره دانشگاه پر دختر دل نمیکند کشون کشون بردیمش دانشگاه شریف که نسل هر چی دختر به خصوص خوشکل در اونجا نسل کشی شده یک تیپهای آنتیکی دارند تازه هر 50 تا پسر یک موجود مونث میبینی که حتی خرجون من هم عاشقشون نمیشه خب چیه حسودم دیگه .

بماند که اندازه همه اجداد خرجون پیاده رفتنم به دانشگاه مدیریت و اقتصادشون که مملو از کسب و کارو MBA, رشته های پولکی مشترک با دانشگاههای دیگه بود و منو خر جون مجبور شدیم به ملکه الیزابت دوم (مسئول کتابخونه )سلام عرض کنیم و ایشان را از تخت پادشاهیشون که مشغول غیبت خواهر شوهر رامسس اول بودند بلند کنیم تا دنبال کتابهای جهت مطالعات علمی ما بگردند خرجونم که از سیستم باز کتابخونه استفاده کرد و دو سه تا کتاب لاتین نو خاک خورده رو جوید تا زکات مال محسوب بشه و یک استفاده ای ازشون بشه اقل کم، یعنی حد اقل دیگه گیر میدید چرا

به هر صورت یکی دو کتاب کاسب شدیم و خرجون و فرستادم مرکز کامپیوتر  یک کم با دوست دخترش تو مزرعه پدریشون  چت کنه از ملکه الیزابت هم  تقدیر نمودیم چون بالاخره یک قسمتهایی از بدنشون را در را علم آموزی این بنده حقیر تکان داده بودند و در همان گرما  و ترافیک به صورت چهارپایی بر آن کتابی چند راهی شرکت عزیز شدیم که این اطلاعات وافر را به اوستای مشاور نیز منتقل نماییم

و دوباره خدمت اوستا رسیدم افاضه فیض فرمودند که خیلی موضوعتان خوب است و ذهنتان روشن، ادامه بدهید آخه یکی نیست بگه مرتی..................  این حرفها هم شد مشاوره، پس تو اینجا چکاره ای خدا به سرشاهده، خرجون شهادت بده دریغ از یک کلوم راهنمایی حتی راهنمایی به درد نخور ,اوستای راهنما هم فرمایش کردندا گر ایشان پذیزفتند ما نیز میپذیریم.مرحمت میفرمایید  خلاصه جلوی خر جون از این سطح پایین استادو دانشگاه خجالت کشیدم حالا تازه ما تو پایتختیم و در یک دانشگاه دولتی , مرزهای دانش را سرویس مینماییم وای به حال علی آباد کتول و دانشگاه پودمانی جامع فراگیر علمی پیام نور.

القصه من و خرجون رفتیم تو چمنهای جلوی سلف یک کم خر غلت زدیم خرجون حالش به احسن الحال تبدیل شد ما هم از سبزی طبیعت و هوای بهای انرژی گرفتیم و رفتیم که استارت این پایان نامه کشدارو بزنیم.

 به شکرانه این حرکت خسته کننده آخر هفته من و خرجون میریم شمال حال و حول............. بر چشم بد نلعت و بازم میبینمتون

خر جون فرهنگی هنری

 

ازآنجا که قراره خر جون من هم دانا بشه هم هنری فرهنگی این هفته تصمیم داریم  با هم بریم کلاس آواز

مرض! خنده داره مگه

 خب من و خر جون استعدادمون خوبه که، فقط یک کم بد صداییم قراره ردیف موسیقی آواز ایرانی رو یاد بگیریم و به صورت دو صدایی کنسرت اجرا کنیم حالا هی بخندید تا وقتی سر بلیت کنسرت ما دو تا دعواتون بشه .

البته بنده زاده یک چند ماهی هست که گوش فلک رو کر کردم و هر شب و روز دارم های و هوی میکنم و هنوزم چنگی به دل نمیزنم اما خر جونم دفعه اولشه که میخواد بیاد کلاس  یک عالم باهاش صحبت کردم که خرجون عزیزم ییهو یاد دشت و صحرا نکنی صداتو بندازی تو سرت ،آبروی ما رو ببری خرجونم قول داده کمی برجگر خریتش دندان بگذارد. خب ما مثلا داریم این روزها دستگاه شور رو یاد میگیریم نمیدونم شماها هم اندازه من و خر جون  سواد موسیقی دارید یا بیشتر

 منکه خداییش گیج گیجم هی معلم عزیزمون میگه ملودی و گام و صدا سازی, ما هم عین بره نگاش میکنیم یک حالی میده خنگ بازی...... اما خب تنها حسنی که داره اینکه همسایه ها تقریبا حالشون از آواز ایرانی به هم میخوره اونقدر که من گفتم یاهاهاهاهاها ر، جا هاهاهاهان،  داهاهاهاهاد، عههههههههههشق

حالا قراره من و حرجون دوتایی بخونیم و کلی صفا کنیم اما از این حرفها گذشته موسیقی و آواز رو تو هر سبک وسیاقی که دوست داریدگوش بدید و بیاموزیدچرا که  بسیار مایه آرامش روح و روان بیمار ما آدمهای شهر نشین  خواهد بودحتی اگر همراه خوبی مثل خرجون هم ندارید یک کم به کار دلتون بپردازید که کلی لحظه های ناب و دوست داشتنی براتون می آفریند

و اینکه دیگه این آوازهای خسته کننده و کسالت بار ایرانی رو با دقت و لذت خاصی گوش میکنید البته لازمه اش اینه که اون ته ته وجودتون  یک کم موسیقی اصیل ایرانی رو دوست داشته باشید

 

ایام عید که هنوز خرجون عزیزم کره الاغ من نشده بود یک کتاب خوندم از یک روانشناس معروف دکتر بارابارا دی آنجلیس  به نام لحظات ناب زندگی بسیار تاثیر گذار و دلچسب بود اگه وقت کردید حتما بخونید و لحظه های ناب ایجاد کنید و لذت ببرید

یک کتاب در عرصه آوازهم که چاپ امساله و جهت مراسم خود لوس کنی واسه روز معلم برای استادمون خریدم آوای آسمانی کار محمود رستمی قیمت 2500 تومان "نکته خوبیه قیمت مگه نه" که متن آوازها و تصانیف استاد شجریان بر مبنای آثار منتشر شده شرکت دل آواز همراه با دستگاهها و گوشه های دستگاهها را البته نه به صورت کامل، جمع آوری کرده فکر کنم واسه اهل فن چیز خوبی باشه مان و خر جون که فقط عکساشو دیدیم

 خلاصه اینکه من و خر جون علیرغم بی استعدادی و تنبلی مفرطمون می خواهیم همه دستگاههای موسیقی رو یاد بگیریم شایدم یک روزی خواننده اونور آبی شدیم که همشون آخر آواز و موسیقی ایرانی هستند

امروز خرجونم یک لباس سنتی پوشیده ، واکمن منم دزدیده و با تیپ فرهنگی هنری داره میاد کلاس

 جون من به بچه نخندید صداش بد نیست طلفکی

چند وقت دیگه و اسه دوست دخترش تو دهشون میخونه 

 

زبان خامه ندارد سر بیان فراق 

 وگرنه شرح دهد با تو داستان فراق

دریغ مدت عمرم که بر امید وصال

به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق

 

ما بریم آواز این هفته رو تمرین کنیم

 

ز راه میکده یاران عنان بگردانید

چراکه حافظ از این راه رفت و مفلس شد

 

ای حافظ موذی، معلوم نیست چه حالی کرده تو اون میکده  حالا ما شدیم یاران و میگه اونوری نرید

خرجونم خنده اش گرفته والله

 

تا خر بازی بعدی شاد باشید

 

خرجون دانادر نمایشگاه

 

مطابق رسوم روشنفکرانه و برای اینکه یک پزی تو زندگیمون داشته باشیم و جلوی همکاران افاضاتی داشته باشیم من و خرجونم پنج شنبه ظهر راهی نمایشگاه ارزنده و فرهنگی کتاب شدیم .البته منو خر جون و دوستم که مرتب میگه به خر جونت بیشتر از من توجه داری .

 همه خبر داریم که امسال نمایشگاه با صرف هزینه های سرسام آوربه قول روزنامه ها البته  (گور جای تنگیه ) به مصلی منتقل شده و سیل مردم با فرهنگمون راهی منطقه عباس آباد آپادانا و خلاصه مرکز شهر شدند .

خرجونم که زیاد حوصله نداشت بیاد نمایشگاه، رفت تو کیف من و کله اشو با تعجب درآورد که ببینه این مکان فرهنگی چه جور جاییه .

دیگه واستون نمیگم که نقشه گنج نمایشگاه که عمرا به کمکش جایی رو پیدا نمیکردی فقط در یک نقطه توزیع میشد که اونم به چشم کور من و خر جونم نیومد و کلی دنبال سالنها گشتیم

ازونجا که خرجونم دلش پاکه، ما اول ورود ناخود آگاه یعنی ییهو وارد غرفه کتاب کودکان و نوجوانان شدیم که خب باعث شد یک کم انرژی بگیریم. خرجونم کلی ذوق کرده بود و هی تو کیفم جفتک میانداخت بچه ها مرتب لباس مامانهای بداخلاقشون رو میکشیدند و مامانهای فرهنگ دوستشون بهشون وعده و وعید میدادند.

الحق کتابهای قشنگی واسه بچه ها بود و خب ابتکارو طراحیهای نویی رو هم توی بازیهای فکری و کتابهای پارچه ای میشد دید. اما ما دیگه خوب میدونیم که بچه هامون هم مثل خودمون زیاد به کتاب علاقه مند نیستند و ترجیح میدهند که پای کامپیوتر بازیهای رایانه ای انجام بدهند و دشمن فرضی رو تو مانور اسیر کنند.

  به هر حال واسه خرجون یک کتاب شنل قرمزی خریدم که خرعزیرم تفاوت خوبیها و بدیها رو بفهمه و بدونه عاقبت کار آقا گرگه چی میشه ولی بهش گفتم که آخر و عاقبت آقا گرگه به عمر من و خر جون قد نمیده .

با همدیگه  رفتیم سمت سالنهای اصلی ،جونم واستون بگه که ناشران دانشگاهی تقریبا حال منو بد میکنند چون بواسطه ادامه تحصیل ملال آورم کلابه  کتابهای علمی، آلرژی پیدا کردم 

پس به سمت ناشران داخلی پیچیدیم خر جون کماکان عرعر میکرد که برگرده تو غرفه کودکان و با آهنگ یکی از غرفه ها خر بازی در بیاره .

بنابراین مجبور شدم از اختیاراتم استفاده کنم و کله اشو بکنم تو کیفم

ناشران داخلی عزیز تقریبا بی اغراق به صورت یکی در میان کتابهای مذهبی هدیه آورده بودند وبسیار هم سرشون شلوغ بود!

خرجونم با تعجب به چهر ه ها نگاه میکرد آدمهای بازدید کننده چند دسته بودند.

 یک گروه کارمندان کسل کننده شهرستانی که از واحد اداری ادارات دولتی ماموریت گرفته بودند که یک مبلغی از بیت المال را بر مبلغ کتابخانه ها جهت خاک خوری بیفزایندومرتب درحال شمارش پولها و هماهنگی سرویسهاشون بودند .

عده ای دانشجوهای دانشگاه که با تریپ روشنفکری و کمی هم تخفیف نمایشگاه با مینی بوس خودشون را جهت یک روز فرار از کلاسها به اونجا رسونده بودند

قشر بعدی قشر روشنفکر رومنس دوست پسر و دخترها که جهت ساعتهایی با هم بودن و افاضات فرهنگی دست در دست غرفه میپیمودند.

زن و شوهران بچه به بغلی که در اوج گرفتاری و زر زر بچه هاشون  اصرار به اشاعه فرهنگ کتاب و کتابخوانی داشتند.

و درصد محدودی هم واقعا دلشون میخواست که کتاب بخرند اونهم کتاب ارزون و کتاب بخوانند اونهم کتاب قابل خواندن

حال پیدا کنید من و خر جون جزو کدوم دسته ایم خیلی نامردید!

 به هر تقدیر یک دور سریع درغرفه ناشران داخلی زدیم به معنی واقع کلمه" اندکی "کتاب خریدیم خرجون دیگه داشت از تشنگی میمرد. هی گفتم خرجون ننه قربونت بره اینجا پر آبحوریه. الان بهت آب میدم اما دریغ از یک شیر آب خوری فقط نماز حانه و وضو خانه و موکتهایی با هدف  دراز به دراز خوابیدن مردم در آفتاب  به چشم میخورد.عجب فرهنگستانی !!!!یک عالم با خرجون پیاده رفتیم و فحش و بد بیراه دادیم" یک حالی میده فحش دادن امتحان کنید جون من "تا یک آب معدنی یافتیم و خودم و خرجونو سیرآب کردم

 جاتون خالی ملت شریف فرهنگی هرچه خورده بودند به همون اندازه زباله به سطح مصلی اضافه کرده بودند و خلاصه خرجونم کلی کارای خوب یاد گرفت .

بازم برگشتیم تو سالنها سرتونو درد آوردم فقط میخوام بگم توزیع جالبی از مردم تو غرفه ها میدیدید

 بعضی غرفه ها شلوغ شلوغ  بود

راز شادابی ،چگونه استرس نداشته باشیم ،پولدار شوید در یک ماه،مدیریک دقیقه ای

 انرژی درمانی،یوگا،معنا درمانی ،راز موفقیت و......................... کسی دنبال شاعران مرده و فلسفه های زندگی نبود کسی نمیدانست بر سر این جامعه بشری چه آمده، همه سر در گم دنبال راههای میانبر برای رسیدن به آرامش، لذت، ثروت،  به خرجونم گفتم خر جون چه بلایی سرمون اومده نه به تاریخ علاقه داریم نه به مذهب نه به علم نه به فرهنگ..... فقط کلافه ایم کلافه زندگی ماشینی کلافه سرعت کلافه جنگ  فقر و نابرابری.

خرجونم چشماش پر اشک شده بود با همه خریتش دلش به حال ما سوخت شایدم دلش هوای یک دشت آروم کرده بود که توش زندگی کنه. آروم بیخیال بی دغدغه ولی خرجونم هم مثل ما  دیگه راه برگشت نداشت .

 

منم تو همه اون کتابها چرخ زدم و یکی دو کتاب از نویسنده عزیزم کریستین بوبن خریدم بهتون توصیه اش میکنم. البته خر جون حسودم تا خونه یکیشونو جوید.

 

چندتا هم پوستر خط و نقاشی سهراب خریدم و به خرجونم یاد دادم که با صدای بلند بگه زیر باران باید رفت

 

ناگفته نماند نشرهای معروفی مثل ققنوس قطره چشمه و.......... کماکان شلوغ بودند حال یا بازار گرمی بود یا از سر ناچاری مردم بی نشر و ناشر.

درضمن امسال به علت وجود خرجونم که زبان بلد نیست غرفه ناشران خارجی نرفتم البته شنیدم" پر از کتابهای عربی بوده و چند تا ناشر مختصر در دو راهروی کوتاه  این دیگه نقل قوله والله".

دیگه وقت رفتن بود عده ای با هیجان وارد نمایشگاه میشدند. عده ای زیر آفتاب خواب بودند ودانش آموزانی با  تابلوهای خلاصه فرمولهای کنکور که احتمالا قلم چی براشون تدارک دیده بود حال میکردند

بعضی ناشرها هنوز در غرفه هاشون چراغ نداشتند و غرفه هایی پر از کامپیوتر و مونیتورهای دوار بود .

به هر صورت دست همه دست اندرکاران اعم از وزارت ارشاد، نیروی انتظامی سازمان ترافیک و .... درد نکنه که به ما سوژه واسه نوشتن دادند مصلی پهناور هم برقرارباد به امید اینکه موارد استفاده بیشتری براش پیدا کنند

من  وخر جون آویزون وخسته به سمت خونه میریم و من از خرجونم به خاطر اینکه این همه خسته اش کردم عذر میخوام و تشکر ازاینکه زیاد تو چشم مردم خربازی در نیاورد گرچه جفتک پرونی زیاد کرد ولی خرجون خوبی بود.